خود تخریبی چیست و چه نشانه‌هایی دارد؟

۲۶ آبان ۱۴۰۰ | ۱۱:۲۲ کد : ۳۸۰۸۰ عمومی
خود تخریبی چیست و چه نشانه‌هایی دارد؟

طبیعی است که هر انسانی بخواهد موفق شود و با به کار گرفتن استعدادهایش به خودشکوفایی برسد. بااین‌حال، بسیاری از انسان‌ها در زندگی باعث شکست خود می‌شوند. آنها خودتخریب‌گرها هستند. بعضی از مردم بزرگ‌ترین دشمن خودشان هستند و همیشه در حال گستردن دام‌هایی هستند که سرانجام خود در آنها گیر می‌افتند. بیشتر استعداد و خلاقیت آنها صرف خنثی کردن فعالیت‌های از پیش برنامه‌ریزی‌شده و در نهایت آماده شدن برای روبه‌رو شدن با شکست می‌شود.

دکتر کارل آبراهام اولین روانکاوی بود که به وجود تلاش‌های خود تخریبی در موقعیت‌های بالینی پی برد. زیگموند فروید نیز اصطلاح «واکنش منفی نسبت به درمان» را در مورد این پدیده‌ی عجیب به‌کاربرده است. فروید می‌گوید درست در زمانی که همه‌ی شواهد حاکی از آمادگی بیمار برای بهبود است، این افراد در مرحله‌ی مداوا به طرز عجیبی واکنش منفی نشان می‌دهند. عنصر مشترک در تمام الگوهای خود تخریبی این است که «فرد به انجام کاری مبادرت می‌ورزد که برای خودش زیان‌آور است.»

حال می‌خواهیم به الگوها و نشانه‌های وجود خود تخریبی در افراد بپردازیم. اما پیش از این باید توجه داشت که خود تخریبی دارای شدت و ضعف است و تمام این الگوها شاید به‌طور همزمان در یک فرد وجود نداشته باشد. از طرف دیگر هر فرد عادی نیز ممکن است به‌طور مقطعی برخی از این نشانه‌ها را در خود احساس کند. با مرور این الگوها و میزان ثبات و شدت آنها، می‌توانیم به‌طورکلی از میزان خود تخریبی خویش آگاه شویم.

1. خودتخریب‌گرها دیگران را عامل شکست خود می‌دانند

انسان‌ها وقتی به دلایل شکست خود در بعضی از جنبه‌های زندگی می‌اندیشند، معمولاً نقش‌ مؤثر نیروهای درونی‌ در به ثمر رساندن شکستشان را نادیده می‌گیرند و اغلب برای تبرئه کردن خود از بار ملامت‌ها، تصور زیرکانه‌ای از دلایل «خوب» و منطقی برای شکست‌های پی‌درپی خود در زندگی دارند. یک دانش‌آموز، معلم خود را بی‌کفایت می‌داند. یک هنرمند، رشته‌ی هنری‌‌‌اش را ملامت می‌کند. یک مدیر عامل جوان سازوکار‌های اداری غیرقابل نفوذ و دست و پاگیر را مقصر می‌داند. به‌این‌ترتیب همه‌‌ی این افراد دلایل شکستشان را در عوامل خارجی می‌بینند. بااین‌حال، مطالعه‌ی عمیق در موقعیت‌های زندگی این افراد اغلب نشان می‌دهد که علت اصلی شکست آنها در بیشتر موارد از درون خودشان ناشی می‌شود. اغلب این افراد نمونه‌های بارز خودتخریب‌گرهای زیرک هستند.

2. خود تخریبی با اندوه و افسردگی همراه است

این افراد اغلب به دلیل داشتن گرایش‌های خود تخریبی به‌شدت زجر می‌کشند. احساس حقارت و اندوه پنهانِ ناشی از محدودیت‌های شغلی و شکست‌های دیگر در زندگی، اغلب برای آنها مشکلات دشواری می‌آفریند. وقتی درصدد استفاده از قدرت خلاق خود برمی‌آیند، اغلب دچار افسردگی می‌شوند و این حالت را «خستگی» توصیف می‌کنند. باوجوداینکه فرد میل به دست یافتن به موفقیت دارد اما درعین‌حال در لحظه‌ای که باید از استعداد و قدرت خلاق خود استفاده کند، افسرده می‌شود و توان لازم را از دست می‌دهد.

3. خودتخریب‌گرها احساس نیاز به رنج کشیدن دارند

آنها معمولاً نیاز به رنج کشیدن دارند و از هر فرصتی برای رسیدن به شکست و بیچارگی مطلق، بهره می‌برند. با اینکه این موضوع ممکن است پیچیده و عجیب به نظر برسد، اما درست در لحظه‌ای که فرد خود تخریب‌گر احساس بیچارگی می‌کند، اگر به چشمانش نگاه کنید، متوجه می‌شوید که حالت نگاه او اغلب منعکس‌کننده‌ی نوعی احساس پیروزی و نیشخند است. آنها در دل از آسیب رساندن به خودشان به وجد می‌آیند. ظاهراً تجربه‌هایی که به مجازات آنها یا خود تخریبی منجر می‌شود، آنها را ارضا می‌کند. در همین لحظات آنها احساس «رنج بردن» را نیز تجربه می‌کنند. به همین دلیل آزارطلبی یا سادیسم نیز از نمونه‌های بارز خود تخریبی است.

4. به قابلیت‌ها و استعدادهای خود نگرش منفی دارند و در جهت عکس آنها عمل می‌کنند

نگرش منفی افراد خود تخریب‌گر به قابلیت‌هایشان، دستاوردهای آنان را کاهش می‌دهد. آنها معمولاً هوش و استعداد انجام کارهای مهمی را دارند، اما معمولاً تمایل دارند استعدادهایشان را در جهت عکس به کار بگیرند. آنها معمولاً پی‌درپی شغل‌هایی «نامناسب» برای خود انتخاب می‌کنند و فقط به شغل‌هایی جلب می‌شوند که از آنها نفرت دارند، شغل‌هایی که در حد بسیار ناچیزی استعدادهای آنها را به کار می‌گیرد.

5. موفقیت‌های خود را بی‌ارزش می‌دانند

خودتخریب‌گرها با اینکه ممکن است از نظر دیگران افراد موفقی جلوه کنند، اما نظر خودشان در مورد دستاوردهایشان کاملاً برعکس است. برای مثال، یک مدیر فروش مستعد از تمام تاکتیک‌های موجود برای گرفتن ترفیع استفاده می‌کند یا یک خانم جوان و زیبا برای جلب خواستگار از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند، اما ثمره‌ی ترفیع مدیر فروش، در نظر او که مرد فوق‌العاده باهوشی است، پشیزی ارزش ندارد چون او درواقع ترجیح می‌دهد در حرفه‌ی کاملاً متفاوتی کار کند. در مورد آن خانم جوان، گرچه جلب تقاضای ازدواج برای او به آسانی آب خوردن است، اما مرد مورد نظر هرگز به نظر این خانم یک شریک زندگی مناسب نیست. هر دو مورد حاکی از موفق بودن فرد است، اما موفقیتی که برای خود آنها بی‌ارزش است. در طول یک عمر زندگی، مجموعه‌ی تمام این «موفقیت‌ها» برای فرد جز یک شکست بزرگ نیست.

6. خود را در معرض تحقیر و سوءاستفاده قرار می‌دهند

فرد خود تخریب‌گر همیشه خود را در معرض حقارت و حمله قرار می‌دهد. او در موقعیت‌هایی که بنابر تجربه‌ی قبلی، آسیب‌پذیر بودن جز تمسخر و سوءاستفاده ثمری ندارد، ظاهری بیچاره و رقت‌انگیز به خود می‌گیرد و در موقعیت‌هایی که باید رفتاری هوشمندانه و توأم با سیاست نشان بدهد، مصرانه از خود تصویر آدمی ساده‌لوح ارائه می‌دهد. او اغلب دیگران را به سوءاستفاده از خود تحریک می‌کند. با اینکه می‌داند بعضی از رفتارها ممکن است باعث تحریک دیگران به سوءاستفاده از وی شود، بااین‌حال بر این رفتارها پافشاری می‌کند و در نتیجه از اینکه همیشه مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد، رنج می‌برد.

7. به‌طور افراطی کمال‌گرا هستند

خودتخریب‌گرها همیشه مستعد کمال‌گرایی هستند و کمال‌گرایی آنها مستعد شکست است. یک نقاش چند رنگ مختلف را با هم ترکیب می‌کند اما کار مهم دیگری انجام نمی‌دهد، یک نویسنده پشت سر هم صفحات یک نوشته را پاره می‌کند و تا ابد «کارش را دوباره آغاز می‌کند.» یک نوع حس تردید، به بهانه‌ی کمال‌گرایی به تدریج و زیرکانه تمام انرژی و اراده‌ی آنها را سست می‌کند. همیشه کارها را به تعویق می‌اندازند.

8. از شکوفایی استعدادهای خود روی‌گردان هستند

خودتخریب‌گرها از نیاز طبیعی انسان‌ها، یعنی نیاز به رشد، شکوفایی و کنجکاوی طبیعی نسبت به کشف تمام قابلیت‌ها و ابعاد وجود خود در جهان روی‌گردان هستند. آنها به حاشیه‌ها و حیطه‌های کم‌اهمیت هستی خود عقب‌نشینی می‌کنند. حتی اگر تلاش‌های پی‌درپی آنها برای نائل شدن به موفقیت در این حیطه‌های محدود، موفقیت‌آمیز باشد، غریزه‌ی آنها خود تخریبی محسوب می‌شود. اگر یک فروشنده‌ی «موفق» آرزوی نویسنده شدن داشته باشد و برای نویسنده شدن واقعاً هم استعداد داشته باشد، او هنوز در زندگی یک شکست‌خورده محسوب می‌شود.

بهبود خود تخریبی و آثار آن

وقتی‌که ما نسبت به الگوهای خود تخریبی آگاه می‌شویم، تکرار این الگوها به‌مرور کاهش می‌یابد. نقش فرمانبرداری کورکورانه از این الگوها کاهش و نقش عقل در حاکم بودن بر زندگی افزایش می‌یابد. نیاز انسان به خلاقیت، دیگر با دنیای پر زرق و برق گذشته شرطی نمی‌شود، بلکه دنیای واقعی امروز آن را شرطی می‌کند. وابستگی فرد به دیگران، ابعاد واقع‌بینانه‌تری به خود می‌گیرد و مسائل از حالت اضطراری مرگ و زندگی دوران کودکی خارج می‌شوند. فرد، پوسته‌ی دنیای کوچک جهان کودکی را که در آن، زندگی تقریباً به‌صورت کامل در ارتباط با والدین معنی دارد، می‌شکافد و پا به عرصه‌ی دنیای دیگری می‌گذارد. درک فضای زندگی افزایش می‌یابد و شفاف‌تر می‌شود. فرد می‌تواند وقایع دنیای خارجی و دنیای درونی احساسات را بهتر تجربه کند. فرد عادت می‌کند به خویشتن بنگرد، انگار که به شیئی می‌نگرد و از هوش خود در جهت ارزیابی فعالیت‌ها و نفس خود استفاده می‌کند و بر اساس این هوش، به ایجاد تغییر دست می‌زند. قادر است خوشبختی و خوش‌اقبالی را تحمل کند و حتی از آن لذت هم ببرد، بدون آنکه احساس گناه به او دست بدهد. فرد در مسیر فعالیت‌های خودجوش، خلاقانه و خودشکوفایی قرار می‌گیرد.

  • چطور اطلاعات بیشتری در این زمینه کسب نماییم؟

دکتر ساموئل جی. وارنر، روان‌شناس بالینی، پانزده سال به پژوهش درزمینهٔ‌خود تخریبی و خودویرانگری پرداخت شما می‌توانید برای مطالعه بیشتر درزمینهٔ خود تخریبی و شناخت «الگوهای خود تخریبی و حل آنها» به کتاب وی با عنوان «خودشکوفایی و خود تخریبی: نیروهای نهفته درونی را شکوفا کنیم» (ترجمه ثریا پاک‌نظر، انتشارات گام نو) مراجعه کنید.


نظر شما :